فصل دوم: تولد دوباره یک الگو در هزاره جدید
پرواز و سقوط در سرزمین رمزارزها
تابستان ۲۰۱۷ در کلیولند، برایان کالینزِ ۲۵ ساله پشت پیشخوان کافی شاپ محله اش ایستاده بود و به آینده ای تکراری فکر میکرد. حقوق ساعتی ۹ دلاری، آپارتمان کوچک و پر از قرض، و رویایی که هر روز کمرنگ تر میشد. تا اینکه یک روز، جاش - همکار سابقش که سال قبل استعفا داده بود - با یک پورشه ۹۱۱ مدل جدید به کافی شاپ آمد.
"چطوری پولدار شدی؟" برایان با چشمانی گرد شده پرسید..
جاش پاسخ داد : "بیتکوین، داداش! پنج هزار دلار سرمایه گذاری کردم، حالا شده صد و بیست هزار!"
وسوسه دیجیتال
آن شب، برایان تا صبح تحقیق کرد. نمودارهای صعودی، داستانهای میلیونرهای یک شبه، و وعده های "انقلاب مالی" خواب را از چشمانش ربود. در حساب بانکی اش فقط ۸۰۰۰ دلار پس انداز بود - پولی که برای روز مبادا کنار گذاشته بود. اما حالا به نظر میرسید این "روز مبادا" همان امروز است. با لرزش دست، تمام موجودی را به یک صرافی آنلاین انتقال داد.
سه ماه رویایی ...
اولین هفته ها مانند رؤیا بود. هر روز که صبح از خواب بیدار میشد، ارزش دارایی هایش افزایش یافته بود. ۸۰۰۰ دلار به ۱۰۰۰۰ دلار، سپس ۱۲۰۰۰ دلار و در اوجش به ۱۴۰۰۰ دلار رسید. برایان شروع کرد به حساب کردن: "اگر همینطور پیش برود، تا پایان سال میتوانم استعفا بدهم." حتی پیشنهاد افزایش حقوق روزانه ۵۰ سنتی مدیر کافیشاپ را رد کرد. چرا برای پول کم کار کند درحالیکه دارایی های دیجیتالش خودکار رشد میکردند؟
زمستان سرد رمزارزها ...
دسامبر ۲۰۱۷ آمد. درست زمانی که برایان تصمیم گرفته بود خانه کوچکش را بازسازی کند، بازار شروع به لرزیدن کرد. اولین روز: ۱۰٪ افت. به خودش گفت: "تصحیح بازار است". روز دوم ۱۵٪ دیگر. دستهایش شروع به عرق کردن کردند. تا پایان هفته، بیتکوین ۶۵٪ از ارزشش را از دست داده بود. موجودی برایان که در اوج ۱۴۰۰۰ دلار در حساب داشت، حالا دارایی او به ۲۸۰۰ دلار رسیده بود - حدود یکسوم سرمایه اولیه.
بازگشت به واقعیت ...
برایان سه ماه در انکار بود. هر روز صبح چارت را چک میکرد و امیدوار به بازگشت معجزه آسای بازار بود. اما بدهی هایش روی هم انباشته میشد. سرانجام وقتی مجبور شد قبض درمان دندانش را با کارت اعتباری بپردازد، تسلیم شد. با ۴۵٪ ضرر سرمایه اولیه از بازار خارج شد و با ۳۶۰۰ دلار باقیمانده، حتی نمیتوانست یک ماه هزینه هایش را بپردازد.
بازیگران پشت صحنه ...
نکته تلخ ماجرا اینجا بود: در همین مدت، صرافی که برایان از آن استفاده میکرد - فقط از کارمزد معاملات او و هزاران نفر مثل او - روزانه بیش از ۲ میلیون دلار درآمد داشت. مایکل نووگراتز، مدیرعامل آن صرافی، در همان سال ملکی ۵۰ میلیون دلاری در محله ثروتمندان منهتن خریداری کرد. در مصاحبه ای گفت: "ما فقط ابزار معامله را فراهم میکنیم. مسئولیت تصمیمات سرمایه گذاری با خود کاربران است."
تکرار تاریخ ...
مقایسه تطبیقی جالبی وجود دارد:
- در تب طلای ۱۸۴۹، ساموئل برانان از فروش بیل به معدنچیان ثروتمند شد
- در تب رمزارز ۲۰۱۷، صرافیها از کارمزد معاملات کاربران به ثروت رسیدند
- در هر دو مورد، کمتر از ۵٪ شرکت کنندگان واقعاً سود کردند
- در هر دو دوره، تأمین کنندگان تجهیزات (فیزیکی یا دیجیتال) پایدارترین درآمدها را داشتند
درسهای این فصل ...
۱- توهم کنترل : برایان فکر میکرد با چک کردن روزانه قیمتها میتواند بازار را مدیریت کند .
۲- سوگیری بقا : فقط داستانهای موفقیت را می شنویم، نه هزاران شکست خورده بیصدا را .
۳- اقتصاد توجه : در عصر دیجیتال، خودِ هیجان بازار یک کالای ارزشمند است .
۴- الگوی تکرارشونده : چه در ۱۸۴۹ و چه ۲۰۱۷، همیشه واسطه ها سود واقعی را میبرند .
در فصل بعد بررسی خواهیم کرد که چگونه همین الگوها در دوره NFTها و متاورس نیز تکرار شدند، و چرا روانشناسی جمعی ما علیرغم تمام پیشرفتهای تکنولوژیک، هنوز همان الگوهای قرن نوزدهمی را دنبال میکند.