فصل اول: اسطوره های تب طلا
قهرمانان پنهان
در میان این طوفان انسانی که کالیفرنیا را درنوردید، در دل این هرج و مرج طلایی که هزاران نفر را به ورطه نابودی کشاند، مردانی بودند که قواعد بازی را به شکلی متفاوت میدیدند. این افراد هوشمند دریافتند که در این جنون جمعی، واقعی ترین طلا نه در بستر رودخانه ها، که در جیبهای جویندگان طلا نهفته است. آنها بدون آنکه حتی یک بیل به زمین بزنند، بدون آنکه لباسهایشان را به گِل معادن آلوده کنند، ثروتهایی افسانه ای به دست آوردند - ثروتهایی که بسیار پایدارتر از دستاوردهای گذرای معدنچیان بود.
ساموئل برانان: راهب طلایی
ساموئل برانان، کشیش سابق و تاجر فرصت شناس، شاید یکی از زیرک ترین چهره های این دوره باشد. او که در آن زمان ناشر روزنامه "کالیفرنیا استار" بود، وقتی خبر کشف طلا توسط مارشال را دریافت کرد، به جای آنکه مانند دیگران عازم معادن شود، نقشه بسیار هوشمندانه تری کشید. برانان تمام موجودی ابزار معدن کاری سانفرانسیسکو - که آن زمان روستایی بیش نبود - را یکجا خریداری کرد. داستان جالب این خرید زمانی جذابتر میشود که بدانیم او حتی برای پرداخت بهای این کالاها هم تعلل کرد تا از اطمینان خود به سودآوری این سرمایه گذاری مطمئن شود.
وقتی موج جویندگان طلا به سانفرانسیسکو رسید، با صحنه ای عجیب روبرو شدند : فروشگاهی که برانان به سرعت تأسیس کرده بود و در آن بیل هایی که او به قیمت ۲۰ سنت خریده بود را با قیمت ۱۵ دلار - معادل حدود ۵۰۰ دلار امروزی - میفروخت. این یعنی سودی معادل ۷۵۰۰ درصد! اما نبوغ برانان به همین جا ختم نمی شد. او که می دانست معدنچیان حاضرند برای هر وسیله ای پول بپردازند، قیمتها را روزانه و گاهی ساعتی افزایش میداد. در خاطرات یکی از معدنچیان آمده: "صبح که به مغازه برانان رفتم بیل ۱۰ دلار بود، هنگام ظهر ۱۲ دلار و وقتی عصر برگشتم ۱۵ دلار!"
لیوای اشتراوس: پادشاه دنیم
در میان این داستانهای موفقیت، سرگذشت لیوای اشتراوس (بنیانگذار برند Levi's) از همه جذابتر است. این مهاجر آلمانی که در ۱۸ سالگی به آمریکا آمده بود، ابتدا مانند بسیاری دیگر قصد داشت با فروش چادر و وسایل اولیه زندگی به معدنچیان کسب درآمد کند. اما مشاهدات دقیق او از زندگی معدنچیان باعث شد ایده ای انقلابی در ذهنش شکل بگیرد.
اشتراوس متوجه شده بود که شلوارهای معمولی معدنچیان که از پارچه های نازک دوخته میشدند، در برابر کار طاقت فرسا در معادن دوام نمی آوردند. در یکی از روزها، وقتی دید معدنچیان از پارگی مکرر شلوارش شکایت میکنند، از پارچه های برزنتی که برای چادرها استفاده میشد، شلواری محکم دوخت. این شلوارهای اولیه که با میخهای فلزی تقویت شده بودند، به سرعت محبوبیت یافتند.
در خاطرات اشتراوس آمده: "در اوج تب طلا، هر معدنچی حاضر بود یک اونس طلا (حدود ۲۰ دلار آن زمان یا معادل ۶۰۰ دلار امروزی) برای یک جفت شلوار بپردازد. ما مجبور بودیم روز و شب کار کنیم تا به تقاضا پاسخ دهیم." این شلوارها که ابتدا "کمرشلوارهای بدون فرسایش" نامیده میشدند، بعدها به نام "جین های آبی" معروف شدند و پایه های یکی از بزرگترین امپراتوریهای پوشاک جهان را بنا نهادند.
درسهای جاودان
این داستانهای موفقیت چند درس کلیدی به ما میآموزند:
۱ـ طلا در خدمت رسانی است، نه در حفاری : موفقترین افراد تب طلا کسانی بودند که به جای جستجوی طلا، به فکر حل مشکلات جویندگان طلا بودند.
۲- ارزش مشاهده : هم برانان و هم اشتراوس با مشاهده دقیق نیازهای واقعی بازار به ثروت رسیدند.
۳- تغییر مسیر هوشمندانه : وقتی اشتراوس دید تجارت اولیه اش چندان سودآور نیست، بدون تعصب شغلش را تغییر داد.
۴- مقیاس پذیری : این افراد به جای کار فردی، سیستمهایی ایجاد کردند که قابلیت گسترش داشت.
این فصل به ما نشان میدهد که در هر تب اقتصادی - چه در ۱۸۴۹ و چه در عصر رمزارزها - واقعیترین فرصتها اغلب در جاهایی قرار دارد که اکثر مردم به آن توجهی ندارند. در فصل بعد خواهیم دید که چگونه این الگوها در عصر دیجیتال تکرار میشوند، و چگونه "معدنچیان" بیتکوین امروزی در حال تکرار همان اشتباهات اجدادشان در کالیفرنیا هستند.